فقط یک دهه پیش ، اظهارات اخیر رئیس جمهور ایالات متحده دونالد ترامپ در مورد کانادا به عنوان یک تقلید عمدی خوانده می شد شرق میانه میانهبشر ترامپ در خواسته های خود برای الحاق این کشور ، بارها و بارها مرز کانادا با ایالات متحده را “خط مصنوعی” خوانده است. او رفته برای گفتن “مدتها پیش کسی این کار را کرد” و این مرز “معنی ندارد.”
مبادله ، مثلاً عراق و سوریه ، و این نقل قول می تواند از مکالمات بی شماری در مورد سیاست خاورمیانه و درگیری ها ناشی شود. حداقل یک آینده از همان احساسات فراخوانی شده است رئیس جمهور ایالات متحدهبا رهبران منطقه، و ، بدنام ترین ، مبلغان دولت اسلامی قصد پاک کردن مرز عراق و سوریه. اکنون ، پروکسی های ترامپ مانند رئیس امنیت میهن کریستی نوم شروع به رد عملکردی مرز کانادا یا اصلاً حق کانادا کرده اند.
این ادعا که برخی از مرزها “طبیعی” هستند و برخی دیگر “مصنوعی” هستند ، ایده بدی است که در طیف ایدئولوژیک کاهش می یابد. این توسط ماوراء ملی گرایان استفاده شده است که معتقدند مرزهای مناسب مردم را از بین می برد در حالی که مرزهای اشتباه از آن جدا می شوند فاش کردن که با هم تعلق دارند همچنین این یک خط مورد علاقه ضد استعماری است که معتقدند غرب ناعادلانه جهان را تقسیم می کند. اما هم در کانادا و هم در خاورمیانه ، داستان واقعاً ساده نیست.
حداقل در خاورمیانه حداقل داستان شرور روشنی دارد. “کسی” که مرزها را در اینجا ترسیم کرده است ، در واقع دو نفر است: مارک سایکس و فرانسوا ژرژ-پیکوت ، مقامات انگلیس و فرانسوی که توافق نامه ای مخفی 1916 را برای تقسیم منطقه امضا کردند. خطوط مصنوعی آنها مجموعه ای از کشورهای مصنوعی را ایجاد کرد که به نوبه خود یک قرن بی ثباتی و خشونت ایجاد کرد.
بخش پیشنهادی فرانسوی و انگلیس در خاورمیانه در سال 1916.مارک سایکس و François Georges-Picot/انجمن جغرافیایی سلطنتی
یا اینقدر در داستان حرکتبشر مشکل این روایت این نیست که سایکس و پیکوت نیت خوبی داشتند یا مرزهای خوبی را ترسیم می کردند. در عوض ، این پیشنهاد ضمنی است که مرزهای بهتر در واقع در دسترس بودند. بوها نگاه سریع به تاریخ منطقه نشان می دهد که هر مجموعه ای از خطوط ممکن باعث ایجاد اختلاف نظر می شود. راه “درست” برای تقسیم خاورمیانه آشکارتر از روش “درست” نبود اروپای مدرن را تقسیم کنید– چیزی که چند جنگ جهانی را برای مرتب کردن به طول انجامید.
خوشبختانه ، این ایده که چیزی در مورد مرز کانادا یا وجود آن به عنوان یک کشور حاکم وجود دارد مجنون به نظر می رسدبشر اما چه چیزی این مرز را واقعی تر از مرزهای خاورمیانه می کند؟ فرانسوی ها و انگلیسی ها در ابتدا با همان غیرت که در خاورمیانه حک شده بودند ، آمریکای شمالی را حک کردند.
بخش فرانسه و انگلیس در آمریکای شمالی در سال 1762. L’Amerique Septentrionale/ Lettre et Jean Thomas Herissant از طریق مجموعه نقشه دیوید رمزی
و پیمان مرزی فعلی ایالات متحده و کانادا کمتر از یک دهه قبل از توافق نامه پیکت سایکس توسط یک دیپلمات بریتانیایی که به نمایندگی از استعمار کانادا عمل می کرد ، امضا شد. البته روند تصمیم گیری در مورد مرز شمالی ایالات متحده مخفی نبود ، اما نتیجه قطعاً به همان اندازه مستقیم بود. و مانند خاورمیانه ، جوامع سیاسی و فرهنگی دیرینه ای را که منافع آنها اساساً مورد توجه قرار نگرفت ، تقسیم کرد.
چه در خاورمیانه و چه در میانه غربی ، همه مرزها مصنوعی هستند. چیزی که برخی از پایدارتر از سایرین را ایجاد می کند این نیست که آنها دقیقاً در مکان مناسب قرار می گیرند ، یا در امتداد رودخانه یا دامنه کوهستان حرکت می کنند. در عوض ، این سیاست و دیپلماسی است که باعث می شود آنها کار کنند – و همانطور که تاریخ اخیر خاورمیانه نشان می دهد ، عزل مرزها به عنوان مصنوعی یکی از راه های مطمئن برای مختل کردن این امر است. جستجوی مرزهای “واقعی” به سادگی مواردی را که شما پایدارتر و خشونت آمیز تر کرده اید ، خواهد ساخت.
و مانند خاورمیانه ، مرزهای مستقیم ذاتاً مصنوعی نیستند. در عوض ، آنها در دشت ها یا بیابان ها ظاهر می شوند که ویژگی های جغرافیایی مناسبی برای ساختن موارد طبیعی تر وجود ندارد. آنها همچنین در جایی ظاهر می شوند که دولت ها نسبت به مردمان غیر سمی که مرتباً از آنها عبور می کنند ، خصمانه یا بی تفاوت هستند. خواه بود sioux در دشت های بزرگ یا بدوئین در بیابان سوریه، جوامعی که بیشتر از مرزهای جدید آسیب دیده بودند هرگز نبودند اولویت از افرادی که آنها را ترسیم می کنند.
این نشانه ای از چقدر صلح آمیز مرز ایالات متحده-کانادایی این بوده است که بیشتر آمریکایی ها در مورد آنها بسیار کمی می دانند چگونه به وجود آمدبشر اما این بدان معنی نیست که مکان فعلی آن اجتناب ناپذیر یا بدون بحث و جدال بوده است.
در آغاز جنگ انقلابی ، کنگره قاره ای نامه هایی را برای دعوت تعدادی از آنچه امروز استان های کانادا برای حضور در آن دعوت کردند ، ارسال کرد. اما آنها این دعوت را رد کردند و پس از آن حمله ارتش قاره به کبک به طرز ناراحتی شکست خورد. جنگ 1812 یک حمله دیگر به کانادا را دیدم.
اما تا آن زمان ، بوی ایالات متحده برای الحاق شروع به خنک شدن کرد. همانطور که توسط ریچارد ماس در عقاب دلپذیر، ترکیبی از زنو هراسی و آرمان گرایی دموکراتیک ، چشم انداز منطقه ای پر از کاتولیک های فرانسوی و وفاداران انگلیس را کمتر جذاب کرد. به طور خلاصه ، مرزهایی که در اوایل قرن نوزدهم پدیدار شد این واقعیت را نشان می دهد که مردم به شمال نمی خواستند بخشی از ایالات متحده باشند و ایالات متحده نمی خواست که آنها نیز بخشی از آن باشند.
با این وجود ، از ماین تا اورگان ، جزئیات زیادی برای کار کردن باقی مانده است. به عنوان مثال ، جنگ Aroostook Cold ، اختلاف نظر در مورد مرز شمالی ماین در نیمه اول قرن نوزدهم را در نظر بگیرید. برخی مبهم جغرافیایی در پیمان سال 1783 پاریس منجر به ادعاهای رقابتی شد که ارتفاعات خاص “آن رودخانه هایی را که خود را به سنت لارنس خالی می کنند ، تقسیم می کنند ، و مواردی که در اقیانوس اطلس قرار می گیرند.” پس از عدم موفقیت هلندی ها ، حوادث روی زمین افزایش یافت. لوبمن های نیوبرانزویک رئیس یک شبه نظامیان کوچک ماین را دستگیر کردند و دولت شروع به بسیج مردان بیشتری کرد. (به ناچار نیز وجود داشت یک حادثه با خرس.) سپس ، سرهای خنک کننده در واشنگتن و لندن غالب شدند.
سمت چپ: نقشه ای که بحث و جدال اورگان را نشان می دهد ، با مناطق مورد مناقشه در شمال غربی اقیانوس آرام که در ایالت های مدرن اورگان و واشنگتن و بریتیش کلمبیا در کانادا قرار دارد. سمت راست: نقشه ای از بحث و جدال ماین که مناطق مورد اختلاف در شمال شرقی را نشان می دهد.بایگانی موقت/تصاویر گتی
نتیجه 1842 پیمان وبستر-اشبورتون اساساً تفاوت بین ادعاهای ایالات متحده و انگلیس را تقسیم می کند. این توزیع عادلانه از منابع چوب را فراهم می کرد ، اما منطق جغرافیایی یا جمعیتی عمیق تر را دنبال نمی کرد. در هر دو طرف مرز جدید ، آکادیان فرانسوی زبان و اعضای ملت Mi’kmaq بودند که لزوماً در وهله اول ثبت نام نکرده اند تا بخشی از ایالات متحده یا بریتانیا کانادا باشند. در همین حال ، برخی از طرف کانادا خشمگین ماندندبا اعتقاد به لندن ادعاهای خود را در پی روابط خوب با ایالات متحده فروخته بود.
در همین دوره ، واشنگتن و لندن نیز خود را در غرب ، بیش از تقسیم قلمرو اورگان ، در معرض خطر قرار دادند. در حالی که این بحث و جدال به بهترین وجه برای شعار “54 ° 40 ′ یا جنگ” به یاد می آورد ، واقعیت این است که ایالات متحده نه موازی 54 ° 40 را به عنوان مرز شمالی خود تضمین کرد و نه با آن جنگید. در عوض ، یک سازش عملی دیگر تضمین شده است مرز بیش از حد مستقیم ترامپ اعتراض می کند.
در ابتدا ، بخش اعظم مرزهای غربی ایالات متحده نیز توسط آبخیزز مشخص شد. خرید لوئیزیانا قلمرو ایالات متحده را که از طریق می سی سی پی در خلیج مکزیک فرو رفته بود ، به ایالات متحده داد ، در حالی که انگلیس زمینی را که به خلیج هادسون کشیده بود کنترل می کرد. با این حال ، این خط ، نامیده می شود شکافپیدا کردن در میان صاف بودن دشتهای بزرگ ، پیدا کردن واقعاً سخت است. بنابراین ، در سال 1818 ، واشنگتن و لندن موافقت کردند که به جای آن مرز را در 49 موازی تنظیم کنند: بسیار ساده تر و نه چندان دور.
نقشه ای که در مدارس در حدود سال 1900 استفاده می شود ، کسب سرزمینی ایالات متحده را بین سالهای 1783 تا 1853 نشان می دهد.وابسته به المی
اگر خط جدید مرتب به نظر می رسید ، هنوز هم سؤال دیگری را به وجود آورد: چگونه می توان قلمرو غرب راکی هایی را که به اقیانوس آرام تخلیه شده است تقسیم کنیم. انگلیس می خواست به تجارت خز در رودخانه کلمبیا دسترسی داشته باشد. جیمز کی. پولک ، قهرمان سرنوشت، یک مرز را در تمام طول مسیر تا آلاسکا پیش بینی کرد ، به عبارت دیگر ، موازی 54 ° 40. با این حال ، همانطور که اتفاق افتاد ، پولک حتی بیشتر از قلمرو مکزیکی می خواست. و به همین ترتیب ، برای جلوگیری از دردسر انگلیس در آغاز جنگ مکزیکی و آمریکایی ، وی به توافق رسید تا مرز را مستقیماً در غرب در امتداد 49 موازی گسترش دهد.
همانطور که اختلافات در ماین و اورگان نشان می دهد ، مطمئناً خط بین ایالات متحده و کانادا می توانست متفاوت باشد. اما در انتقاد از مرز به عنوان “مصنوعی” ، ترامپ خواستار رفع آن به نوعی نیست. او خواستار ایجاد ماین بزرگ یا سرانجام برای 54 ° 40 است. او پیشنهاد نمی کند که ما به تقسیم لورنتیان برگردیم زیرا از نظر هیدروگرافی معتبرتر است. او همچنین قهرمان نیست حقوقی حق قبایل بومی برای عبور از مرز آزادتر. و او قطعاً در مورد واقعیت یا نفوذپذیری مرزهای یکسان مصنوعی ایالات متحده و مکزیک سؤالاتی را مطرح نمی کند.
در عوض ، ترامپ پیشنهاد می کند که مصنوعی بودن مرز به نوعی دلالت بر مصنوعی بودن کانادا به طور کلی دارد. در نقل قول بالا با پایان دادن به او نتیجه می گیرد که کانادا “به عنوان یک کشور عالی و گرامی” بسیار عالی است.
این همیشه فشار عمیق تر استدلال Sykes-Picot بوده است. این به سادگی نیست که مرزهای خاورمیانه در جای اشتباه قرار دارند. در عوض ، این است که آنها پیکربندی واقعی تری از کشورهایی را که در امتداد خطوط زبانی ، نژادی ، مذهبی یا تاریخی ترسیم شده اند ، ماسک می کنند. اینگونه است که می گیرید بازپرداخت مجدد فرضی منطقه مثلاً ، جمعیت اهل سنت عراق و سوریه در یک ایالت یا کردها با یک وضعیت مستقل از خود ترکیب شدند.
به حدی قابل تشخیص استبه نظر می رسد منطق ترامپ این است که از آنجا که کانادایی ها (از نظر او) سفید ، انگلیسی زبان و درست در کنار هم هستند ، ممکن است آمریکایی باشند. کنار گذاشتن دقت همه اینها ، مسئله مهمتر است این که کانادایی ها با عصبانیت مخالف بودنبشر
در واقع ، یک چیز که در خاورمیانه روشن می شود این است که هر کس دیگری فکر می کند ، بعید است که مردم کشور خود را جعلی بدانند. به عنوان مثال صدام حسین معتقد بود که کویت بوده است مصنوعی از عراق جدا شده است، با این حال تلاش های وی برای اصلاح اوضاع مورد استقبال قرار نگرفت. به همین ترتیب ، تلاش دولت اسلامی برای از بین بردن مرز بین عراق و سوریه با پاسخ خشونت آمیز دولت های هر دو کشور روبرو شد. کشورهایی که در حافظه زنده ایجاد شده اند ، مانند پاکستان یا بنگلادش ، به همان اندازه برای مردم خود به اندازه کشورهایی که از پادشاهی های قرون وسطایی تکامل یافته اند ، معنی دارد. و مرزهای آنها به همان اندازه واقعی است.
در انصاف با دولت اسلامی و حسین ، نه دولت اسلامی و نه عراق در حالی که انگلیس برای اولین بار مرزهایی را که سعی در نابودی داشتند ، در اطراف خود قرار نگرفتند. آنچه که در مورد خود سایکس پیکربندی ایالات متحده بسیار سورئال است این است که واشنگتن در اطراف بود و حتی وقتی این فرصت را داشت ، حتی به جنگ نرفت. در عوض ، پس از چکش زدن مرز با کانادا در قرن نوزدهم ، چند جزئیات نهایی در آن کار کرد یک پیمان 1908 و هرگز به عقب نگاه نکرد.
جایی که داستان Sykes-Picot ادعا می کند منشأ روشنی از تاریخ آشفته خاورمیانه را ارائه می دهد ، آن را علت و معلول را گیج می کندبشر هر چه ریشه های عمیق تر تاریخی باشد ، خشونت در منطقه فقط توسط کسانی که سعی در تغییر یا پاک کردن مرزهای آن دارند ، تشدید شده است. برعکس ، دو قرن دیپلماسی مسالمت آمیز ، مرز ایالات متحده-کانادایی را منحصر به فرد پایدار کرده است-هنوز هم طولانی ترین مرز نامشخص در جهان به عنوان انتشار.
ترامپ با بازگرداندن اسطوره مرزهای مصنوعی به ایالات متحده ، مرزهای خود را بهتر یا واقعی تر نمی کند. در عوض ، او خطر ایجاد بی ثباتی را ایجاد می کند که در متن خاورمیانه ، این اسطوره برای توضیح ایجاد شده است.