داستان: "سایههای خاموش" (Impressed by Ian McEwan)
در گوشهای از تهران قدیم، در کوچههایی که دیوارهایشان خاطرات قرنها را در خود نگه داشتهاند، داستانی رخ میدهد که همچون آثار ایان مکیوان، روح انسان و پیچیدگیهای درونی او را به تصویر میکشد.
"زمانی که فریبا اولین بار وارد آن خانهی قدیمی شد، احساس کرد که دیوارها با او حرف میزنند. هر زمزمهای، هر سایهای، به نظر میرسید که داستانی ناتمام را تعریف میکند. خانه، میراث پدربزرگش بود، مردی که در سکوت زندگی کرده و در سکوت از دنیا رفته بود. اما سکوت او چه رازی را در خود پنهان کرده بود؟"
فریبا، زنی جوان و اهل ادبیات، تصمیم گرفت مدتی در آن خانه بماند تا شاید بتواند با گذشتهای که همیشه برایش مبهم بود، آشتی کند. اما هر چه بیشتر در خانه قدم میزد، بیشتر احساس میکرد که چیزی غیرقابل درک در انتظار اوست. او در کشوهای قدیمی دست نوشتههایی یافت که متعلق به پدربزرگش بود، نوشتههایی که از عشق، از دست دادن، و گناه سخن میگفتند.
به تدریج، فریبا متوجه شد که پدربزرگش عاشق زنی بوده که هرگز نتوانسته با او باشد، و این عشق نافرجام، زندگی او را به سایهای از خود تبدیل کرده بود. در این میان، فریبا شروع به درک این موضوع کرد که خود او نیز درگیر رابطهای پیچیده است، رابطهای که مرز بین عشق و از دست دادن را محو کرده بود.
ایان مکیوان، نویسندهی برجستهی انگلیسی، در آثارش مانند "نفوس مطمئن" (Atonement) و "در ساحلچسلی" (On Chesil Seaside)، به کاوش در روح انسان و پیچیدگیهای روابط عاطفی میپردازد. او با استفاده از تکنیکهای روایی پیچیده و توصیفات دقیق، خواننده را به دنیایی میبرد که در آن مرز بین واقعیت و تخیل محو میشود. داستان "سایههای خاموش" نیز از این تکنیکها الهام گرفته و سعی دارد تا با پیوند دادن فرهنگ ایرانی به مضامین جهانی، داستانی را خلق کند که برای خوانندگان مختلف جذاب و معنادار باشد.
در پایان، فریبا متوجه میشود که زندگی، مانند خانهی پدربزرگش، پر از سایههای خاموش است، سایههایی که هر کدام داستانی دارند که شاید هرگز به طور کامل شنیده نشوند. اما او یاد میگیرد که با این سایهها زندگی کند و شاید، در سکوت، آرامش را پیدا کند.
"با ما در مرشدی همراه شوید."
(تصویر بالا تزئینی است)