برای ماماها ، بسته شدن آنها را از معیشت خود در آنچه که همچنان یک اقتصاد به شدت افسرده است ، سرقت کرده است. گل چامان ، یک ماما در دره وراس دایکوندی ، به زمان گفت: “من هر روز ضعیف تر و پیرتر می شوم.” “من از من و آینده فرزندانم می ترسم.”
آتیفا ، ماما در Melmastok نیز می ترسد. او می گوید دیگر حتی وسایل لازم برای کار خصوصی را ندارد. این به سادگی بی خطر نیست ، و او را وادار کرد که بیماران سابق را مانند سوگرا ، زن جوانی در دهه 30 خود که یک هفته قبل از تعطیل شدن کلینیک آتیفا ، به زمان خود گفت ، به زمان خود گفت که از زایمان “وحشت زده” است.
به طرز غم انگیزی ، بدترین ترس های او هنگام کار در ماه ژوئیه تحقق یافت. آتیفا بدون هیچ گونه وسایل برای کمک به Soghra ، او را به کلینیک دیگری که حدود دو ساعت با ماشین دورتر بود ، هدایت کرد. آتیفا می گوید: “من نمی دانم که در راه یا در آن کلینیک اتفاق افتاده است.” اما او فرزند خود را از دست داد. “