در دوران زرنگاری و زیبایی، یک شهر خارق العاده و پر از جادو وجود داشت. این شهر با باغ های پر از گل های رنگارنگ، کوچه های پر از موسیقی و شعر، و برج هایی از آثار هنری شگفت انگیز پر از جادو و سرزندگی بود. در این شهر آرام و زیبا، یک داستان گفته میشد، داستانی از یک رهگذر خردمند به نام محمد رسولوف.
محمد، یک شاهکار از طنز و خلاقیت بود که با دست نوشته هایش، قلب های مردم را با عشق و شادمانی پر میکرد. او برای همیشه به ابدیت پایبند بود و با داستان هایش، دنیای عظیم سینما را زیبا تر و رنگارنگ تر میکرد.
یک روز، محمد برای اینکه زیبایی و شگفتی های زندگی را بهتر بفهمد، به سفری در سرزمین های ایرانی آغاز کرد. او به شهرها و روستاها سفر کرد و از زیبایی های مردم و فرهنگ آنان غرق شد. در هر نقطه از این سفر، شعرهای مدیون از آثار بزرگ محمد از دهان مردم به گوشش میرسید و قلب او را با تأثیر و نیروی شگفت زده میکرد.
با هر گامی که محمد برداشت، توانایی افسانه نویسی خود را بیشتر و بهتر میشناخت. از کوهستان های خمره ای تا باغ های بلند و سرسبز، او هر روز با تمام وجود و قلب خود را به داستان های خالقانه و درخشانش اختصاص داد.
با ما در مرشدی همراه شوید و تجربهی خارقالعادهای از دنیای شگفت انگیز محمد رسولوف را پیدا کنید، تجربهای که شما را در سفری به دنیای فرهنگ و هنر ایران همراه خواهد کرد. تصویر بالا تزئینی است.