
گرفتار جنگی که هرگز انتظار نداشتم ، با یکی از افراد نادری که می توانست احساسات من را درک کند ، آرامش پیدا کردم. گرافیک توسط Canva/Menahem Kahana/AFP/KOBI WOLF/Bloomberg/Aldema Milstein/East Mide/AFP/Majid Saeedi/Getty Photographs
در اواسط ژوئن جنگ اسرائیل و ایران، من ویدئویی را در فیس بوک از خودم منتشر کردم و مادرم در حمام او در خانه خود در نزدیکی حیفا که از موشک هایی که به راه ما می آیند ، پناه برد. آمنا ، دوست فلسطینی من که در اورشلیم شرقی زندگی می کند ، اظهار داشت: “خیلی ببخشید.” “احتمالاً شما باید از ویندوز و درها دور باشید. ایمن باشید.”
ناگهان فهمیدم که گریه می کنم. از زمان شروع ناگهانی جنگ ، هیچ وقت برای احساسات نداشتم. من بیش از حد مشغول تلاش برای بداهه نوازی در خانه مادرم بودم ، که بین آنجا و خانه والدین شوهرم در Raanana قرار داشتم ، همیشه می ترسیدم وقتی دوباره آژیرها در جاده گرفتار شد. اظهارات واقعیت آمنا تمام احساساتی را که من عقب نگه داشته بودم ، رونمایی کرد.
من هرگز او را به صورت حضوری ملاقات نکرده بودم ، زیرا من و همسرم تقریباً 30 سال در ایالات متحده زندگی کرده ایم ، فقط برای بازدیدهای سالانه خانواده به اسرائیل بازگشتیم. من AMNA را می شناختم زیرا او سالها با خواهرم به عنوان مترجم عربی-انگلیسی در مورد مستندها در مورد اشغال و شهرک های یهودی در کرانه باختری کار کرده بود.
اظهار نظر او عملی و تا حدودی بود. و از بین همه پیام ها و نظرات من ویدیوی من ، هیچکدام مانند او مرا لمس نکرد. من به عنوان یک فلسطینی از کرانه باختری – که آزار و اذیت مداوم اشغال اسرائیل را تجربه کرده است – فکر می کردم که می تواند تشویق کند که بمب ها بر روی خانه های اسرائیلی یهودی می افتند.
دو سال پس از حمله حماس در 7 اکتبر 2023 ، با افزایش مرگ و رنج ، دشمنی بین اسرائیلی ها و فلسطینی ها نیز وجود دارد. من برخی از دوستان فلسطینی دارم که بعد از 7 اکتبر سکوت کردند. برخی دیگر سخت شده اند و از زمان ورود ارتش اسرائیل ، بعداً در همان ماه ، با من صحبت کردند. من می فهمم وقتی مردم و عزیزان شما به طور غیرقانونی کشته می شوند ، چگونه می توانید درد و ترس را به نفرت از دیگری تبدیل نکنید؟
یک واقعیت تیره
از دیدگاه من در ایالات متحده ، در بیشتر این جنگ ، من افراد زیادی را دیدم که ارتباط کمی با منطقه دارند-و هیچ چیز شخصی در معرض خطر است-به ساده سازی های عصبانی متوسل می شوند ، خود را “طرفدار فلسطین” یا “طرفدار اسرائیل” اعلام می کنند ، گویی جنگ بازی است که شما تیمی را انتخاب می کنید که تشویق می شود. اینگونه است که حماس و راست افراطی اسرائیل می خواهند جهان را ببینیم. آنها از قضاوت های آسان بهره مند می شوند.
آمنا به من یادآوری کرد که واقعیت مبهم و پیچیده است و مردم بسیار بیشتر از ملیت ، دین یا قومیتی هستند که در آن به دنیا آمده اند.
من انتظار نداشتم که وقتی شوهرم و من برای یک سفر دو هفته ای به اسرائیل رسیدیم تا به والدین سالخورده خود کمک کنیم ، در جنگ گرفتار شویم. اما کمتر از 12 ساعت پس از فرود آمدن ، تلفن های ما در اواسط شب با یک پیام اضطراری اعلام کردند که اسرائیل به ایران حمله کرده است ، این کشور در حالت هوشیاری قرار گرفته است و فضای هوایی اسرائیل بسته شده است.
من و همسرم اسرائیل را در زمان امیدوارتر ترک کرده بودیم. وقتی در اواسط دهه 1990 برای تحصیلات تکمیلی به ایالات متحده رفتیم ، فکر می کردیم که تا زمانی که تحصیلات خود را به پایان رساندیم ، اسرائیلی ها و فلسطینی ها به یک مصالحه صلح آمیز می رسیدند و ما به مکانی باز می گشتیم که همه بتوانیم با هم زندگی کنیم.
اما پس از آن نخست وزیر Yitzhak Rabin بود ترور شده توسط یک مهاجر افراطی که مخالف امتیازات خود برای صلح بود. اکنون نخست وزیر بنیامین نتانیاهو برای اولین بار به قدرت رسید و ایدئولوژی راست افراطی از برتری خشونت یهودیان به تسلط رسید.
با این حال ، وقتی خانواده و افرادی که دوستشان دارید هنوز در منطقه زندگی می کنند ، فقط نمی توانید تسلیم شوید. بنابراین ، ما همچنان به بازدید خود باز می گشتیم. به نظر می رسد که هر بار ، دوستان خود را در حالت شوک عمیق تری در کشویی کشور به خشونت پیدا کردیم. در دسامبر سال 2023 ، در اولین بازدید ما پس از حمله تروریستی حماس ، ما در کنار دوستان در کیبوتز کبی ، در نزدیکی مرز لبنان ماندیم. ما عملاً تنها افراد آنجا بودیم ، زیرا همه به اسرائیل مرکزی تخلیه شده بودند.
در حالی که در حاشیه کیبوتز ایستاده بودیم ، تماشای گرگرفتگی های گاه به گاه که گنبد آهنی از هواپیمای بدون سرنشین یا موشک دیگری از لبنان رهگیری می کرد ، دوستان ما نسبت به فروش خانه خود و حرکت به یک جزیره یونانی خیال می کردند.
“ما دعا می کنیم که هیچ چیز بدی اتفاق نمی افتد”
وقتی به صورت آنلاین به اشتراک گذاشتم که در جنگ در اسرائیل گیر کرده ام ، دوستان از همه جا پیام های نگرانی و پشتیبانی را برای من ارسال می کردند. یک نفر نوشت که من شجاع هستم. او روز اول مرا ندید و بعد از اینکه هشدار داد که موشک های ایرانی در راه هستند ، با همسرم بیش از حد با تلفن همراه با تلفن همراه با تلفن من همراه بود و آژیرهای حمله هوایی در چند دقیقه به صدا در می آیند.
“من چه کار می کنم؟ چه کاری انجام دهم؟ چه کاری انجام دهم؟” من بارها و بارها گریه کردم. اگر این شجاعت باشد ، پس هرکسی که تا به حال در جنگ بوده است شجاع است.
Amna از خانه مادرم دیدن کرده است ، بنابراین وقتی او این اظهار نظر در فیس بوک را انجام داد ، می دانست که ما در کدام حمام قرار داریم. من می دانستم که او درست است: این یک پناهگاه امن نیست. اگر یک موشک در همان نزدیکی برخورد کند ، نیروی ضربه می تواند پنجره ها و کاشی های سرامیکی را خرد کند و آنها را به پرتابه های بالقوه کشنده تبدیل کند. اما خانه مادرم پناهگاهی نداشت و در 84 سالگی نتوانست به پناهگاه عمومی در جاده برود.
بنابراین من مقوا به صورت مجرای را روی پنجره های حمام و آینه ها داشتم و امیدوار بودیم که هر بار که با هم جمع می شدیم ، به عنوان آسمان در بالای ما منفجر شدیم. من سعی کردم به خودم اطمینان دهم که سیستم دفاعی اسرائیل اکثر موشک ها را رهگیری می کند و این احتمال وجود دارد که هر یک از افراد باقی مانده دقیقاً در خانه مادرم بیفتند بسیار اندک بود.
و احساس خوشبختی کردم ، از بسیاری از غیرنظامیان ایران که منتظر بمب های اسرائیل بودند بدون پناهگاه یا یک سیستم دفاعی پیشرفته آگاه بودند. و بسیاری دیگر ، در غزه ، که نزدیک به دو سال با مرگ و ویرانی بی امان روبرو شده اند.
من از آمنا پرسیدم که او در میان سد موشک های ایرانی چگونه کار می کند. اگرچه آنها اسرائیل را هدف قرار دادند ، اما بین یهودیان و عرب ها ، اسرائیلی ها و فلسطینی ها تمایز قائل نبودند.
وی پاسخ داد: “در اینجا هیچ پناهگاهی نیز وجود ندارد.”
“اینجا” محله فلسطین در اورشلیم شرقی بود که آمنا به همراه همسر و سه فرزند کوچک خود زندگی می کند. من سالها زندگی او را از دور دنبال کرده بودم: ابتدا وقتی او با خواهرم کار کرد ، به عنوان یک مترجم جوان که تازه با مدرک انگلیسی از دانشگاه هبرون فارغ التحصیل شده بود. سپس هنگامی که او ازدواج کرد ، و دوقلوها را به دنیا آورد ، که به سرعت توسط یک نوزاد سوم موفق شدند.
من در مورد مشکلات او آموختم که مجوز اقامت اسرائیل در هنگام بازدید از والدینش در نزدیکی هبرون ، در کرانه باختری ، ناگهان لغو شد. ماه ها ، او و فرزندانش نتوانستند به خانه خود در شرق اورشلیم ، قربانیان سیاست عمدی اسرائیل برای دلسرد کردن فلسطینی ها از زندگی در سرزمین های ضمیمه اسرائیل بازگردند.
من می دانم که در مقایسه با او ، زندگی من آسان است. و من احساس سپاسگزارم که ، حتی در این صورت ، او هنوز هم در قلب خود اتاق داشت تا از امنیت من مراقبت کند.
“اگر زنده بمانیم”
مخلوط با قدردانی من خجالت کشید. درست قبل از ارسال در فیس بوک ، در این خبر می خواندم که غزه چنین کمبود غذا و آب تمیز را تجربه کرده است که کودکان در حال گرسنگی هستند. (دو ماه بعد ، یک آژانس برتر بین المللی که در حال کمبود مواد غذایی است تأیید می کند قحطی در بخش هایی از غزه.) احساس شرمندگی کردم که از ترس از بقای خودم آنقدر جذب شده ام که به وحشت هایی که در حدود 100 مایل دورتر از من اتفاق می افتد توجه نکرده ام.
در این زمینه ، من دریغ کردم که به روزرسانی در مورد امنیت خودم را به اشتراک بگذارم ، تصور می کردم که ترس خودم از کشته شدن توسط یک موشک ایرانی بی پروا به نظر می رسد. برخی از “دوستان” مترقی آمریکایی و اروپایی من در حال ابراز خشم شدید از اقدامات اسرائیل در غزه بودند که من انتظار همدردی از آنها را نداشتم. من تصور می کردم که آنها احتمالاً فکر می کردند که وجود من در اسرائیل دعوت به کشته شدن توسط یک موشک است. یک نفر حتی برای من نوشت تا از من بپرسد که آیا من عمداً به اسرائیل رفته ام تا در جنگ باشم.
من برای بیان پیچیدگی اوضاع تلاش کردم. تا زمان شروع جنگ با ایران ، من در این دیدار برنامه ریزی کرده بودم که به دوستان اسرائیلی خود بپیوندم که انتظار می رود بزرگترین اعتراض ضد جنگ از اکتبر 2023 باشد. به راحتی برای نتانیاهو ، این اعتراض باید لغو می شد زیرا همه ما از موشک های ایرانیان پناه می گرفتیم. چند هفته قبل ، جمعیت فلسطینی ها در غزه علیرغم تهدیدهای حماس برای گردآوری و اجرای هر کسی که از مخالفت ها استفاده می کرد ، علیه حماس اعتراض کردند.
به نظر می رسید که فقط مردم در همان درگیری به دام افتاده اند ، واقعاً می فهمند که همه این همه پیچیده است. شرایط ما را به عنوان دشمن در برابر یکدیگر قرار داده و ما را بی اعتماد و صدمه دیده است. در نهایت ، بیشتر ما فقط می خواهیم زندگی خود را در صلح زندگی کنیم. اما حل و فصل ده ها سال خشونت و خونریزی چنان سخاوت عظیمی را به خود می گیرد که فقط تعداد کمی از آنها می توانند آن را جمع کنند.
چند روز بعد ، در حالی که من نشسته ام در بالکن مادرم از اعتصاب دیگری ایرانی که ما را به آن حمام متزلزل فرستاده بود ، در حال بهبودی بود ، تلفن من با پیامی از دوست ایرانی من سوزی در آمستردام پینگ شد و از من پرسید که آیا خوب است.
او گزارش داد که سعی دارد با یک پسر عموی در تهران در تماس باشد ، اما دو روز از او نشنیده بود ، زیرا اینترنت ایران در حال کاهش بود. احساس می کنم انگار که پسر عموی را از طریق داستانهای سوزی می دانم. من در مورد زمان ، دو سال پیش ، هنگامی که سوزی پس از غیبت طولانی از تهران دیدار کرد ، فکر کردم و به فرودگاه رسیدم که با دقت محاصره شد تا با پلیس تواضع ایران مطابقت داشته باشد. وقتی پسر عموی سوزی در هنگام ورود با او ملاقات کرد ، خندید و بلافاصله حجاب را بیرون کشید. وی گفت: “در اینجا ما سعی می کنیم آن را نپوشیم.”
اکنون ، هر بار که هواپیماهای جنگنده اسرائیلی در راه بمباران ایران از آسمان بالای سر ما غرق می شدند ، من به پسر عموی سوزی در تهران فکر می کردم. من نمی دانم که آیا او در امان است ، و آیا او به اندازه پلیس تواضع ایرانی با بمب های اسرائیل روبرو بود.
و افکار من دوباره به Amna بازگشت. من برای او نوشتم و گفتم که وقتی جنگ به پایان رسید ، سرانجام باید سعی کنیم به صورت حضوری ملاقات کنیم.
او پاسخ داد: “امیدوارم روزی ،” اگر ما زنده بمانیم … “