تعداد کمی از رویدادها بیشتر از آتشبس مورد استقبال قرار میگیرند، حتی زمانی که آتشبس بسیار کندتر از آنچه که میتوانست و باید انجام میشد، انجام میشد. آنچه اکنون باید در غزه و در خاورمیانه گستردهتر محقق شود، وظیفهای بسیار بزرگتر از وظیفه دشوار حفظ آتشبس در کوتاهمدت است.
این وظیفه یافتن ساختارها، توافقها و در نتیجه رفاه و امنیت کافی برای آشتی دادن فلسطینیها، اعراب، ایرانیان و سایر جوامع با حضور دائمی، صلحآمیز و سازنده اسرائیل است و بالعکس.
فشاری که آمریکا در نهایت بر اسرائیل و شبهنظامیان حماس تحمیل کرد را میتوان به عنوان دستیابی به آتشبس تقریباً دو سال پس از آغاز این جنگ با حمله مرگبار حماس به اسرائیل دانست.
این فشار دیرهنگام به نوبه خود به دلیل تصمیم احمقانه اسرائیل برای کشتن رهبران حماس در دوحه، پایتخت کشور خلیج فارس قطر، در 9 سپتامبر ایجاد شد. این حمله کشورهای عربی را برانگیخت تا بر دونالد ترامپ فشار بیاورند تا بنیامین نتانیاهو اسرائیل را متقاعد کند که با آتش بس موافقت کند.
در میان تمام جزئیات طرح صلح 20 ماده ای که آمریکا طراحی کرده است، یک عنصر مهمتر از بقیه است. این حضور برنامه ریزی شده در نیروی حافظ صلح یا «تثبیت» مورد نظر برای اعزام نیروهای کشورهای عربی به غزه و پذیرش ضمنی نقش در بازسازی و سازماندهی مجدد غزه برای دولت های عربستان سعودی، قطر و سایر کشورهای خلیج فارس است.
در کنار خاطره غم انگیز مرگ تخمینی 67000 فلسطینی در جریان این درگیری، 1200 اسرائیلی که در 7 اکتبر 2023 کشته شدند و 250 گروگانی که بسیاری از آنها مردند (20 نفر آخر زنده اکنون آزاد شده اند)، یک واقعیت مهم دیگر را باید یادآوری کرد.
این است که مهم ترین رویداد دیپلماتیک که در نتیجه جنایت دو سال پیش حماس لغو شد، پیوستن برنامه ریزی شده عربستان سعودی، قدرتمندترین کشورهای حاشیه خلیج فارس، به توافقنامه موسوم به توافق ابراهیم با اسرائیل بود که قبلاً در سال 2020 توسط بحرین و امارات متحده عربی امضا شده بود.
این ابتکار که در دوره اول دولت ترامپ آغاز شد و سپس در زمان جو بایدن ادامه یافت، نشان دهنده پذیرش ماندگاری اسرائیل توسط رهبران سیاسی کشورهای عرب عمده و تمایل آنها برای دستیابی به یکپارچگی اقتصادی بیشتر بین اسرائیل و خلیج فارس بود. حماس و دستمزدهای آن در ایران بدون شک امیدوار بودند که این روند را متوقف کنند.
دو سال جنگ پس از آن به سه چیز اصلی، فراتر از مرگ و ویرانی دست یافت.
آنها اسراییل را به عنوان قدرتمندترین نیروی نظامی منطقه مجدداً تأسیس کردند، در حالی که تأیید کردند که قدرت بازدارندگی اسرائیل به شدت به حمایت آمریکا و اروپا بستگی دارد.
این جنگ به لطف بمباران تأسیسات هستهای ایران و تحقیر نیروهای نیابتی آن یعنی حماس در غزه و حزبالله در لبنان، به نفوذ نظامی و سیاسی ایران در منطقه آسیب جدی وارد کرده است. ایران هنوز آنجاست و دیدگاههای خصمانه دارد و رژیم آن تغییری نکرده است، اما ضعف آن آشکار شده است.
در نهایت، این دو سال ویرانی و وحشیگری منجر به فرسایش جدی در حمایت بین المللی از اسرائیل شده است، که مهمتر از همه در افکار عمومی در نزدیکترین متحدش، ایالات متحده است.
اکنون، در حالی که همه دست اندرکاران شروع به تلاش برای تبدیل طرح صلح به رهبری آمریکا به نوعی واقعیت می کنند، یک نکته اساسی باید در نظر گرفته شود، نکته ای که اغلب توسط اروپایی ها و آمریکایی ها نادیده گرفته می شود.
این بدان معناست که اسرائیل آخرین، اما اخیراً مستعمره اروپایی در خاورمیانه است. علاوه بر این، این کشور مستعمره ای از مهاجران است که مانند سکونتگاه های اروپایی قبلی در آمریکای شمالی و استرالیا، برای امنیت خود به تسلط و آرام کردن مردم بومی که آواره کرده و سرزمین آنها را اشغال کرده است، وابسته است.
اینکه اسرائیل از منظر اروپایی و آمریکایی مستعمره ای ضروری و موجه و دارای پیشینه تاریخی و مذهبی عمیق است، این نکته اساسی را تغییر نمی دهد.
پیشرفتهای بزرگی از توافق کمپ دیوید در سال 1978 بین اسرائیل و مصر، تا توافق اسلو در سال 1993 بین اسرائیل و فلسطینیها و اخیراً توافقنامه ابراهیم با کشورهای خلیجفارس، در جهت آشتی دادن قدرتهای منطقهای تا پایداری این کشور شهرکنشین حاصل شده است. اما این پیشرفت شکننده است و استراتژی صلحسازی فلسطینیها مطمئناً فراتر از محدودیتهای خود رفته است.
اکنون سؤال کلیدی این نیست که آیا حماس با نوعی خلع سلاح موافقت می کند یا خیر، و همچنین این نیست که آیا اسرائیل نیروهای خود را به خطوط مورد توافق در غزه خارج می کند، هرچند که این اقدامات به عنوان اقدامات اعتمادساز مهم خواهد بود.
در عوض، این است که آیا حکومت آینده غزه و دیگر سرزمینهای فلسطینی در کرانه باختری میتواند به گونهای ساخته شود که بتواند توسط فلسطینیها و حامیان عرب آنها شکل بگیرد و مالک آنها باشد، یا اینکه تبدیل به مرحلهای دیگر از دولت استعماری شود که شکل گرفته و تحت مالکیت بیگانگان است.
زیرا همانطور که اسرائیل به خوبی میداند، حماس با هر چیزی که اکنون در مورد صلح و خلع سلاح موافقت کند، خشم و تلخی که در طول این جنگ در فلسطین ایجاد شده است، عملاً تضمین میکند که در نهایت شورش و خشونت دوباره رخ خواهد داد، مگر اینکه آینده بسیار بهتر از گذشته به نظر برسد.
برای اسرائیل، بودن یک کشور قلعه کوچک که توسط شورشیان متخاصم احاطه شده است، نمی تواند آینده ای باشد که اکثر اسرائیلی ها می خواهند برای فرزندان و نوه های خود ببینند.
بخشهای امیدوارکننده ساختارهای پیشبینیشده در طرح صلح آمریکا، دخالت کشورهای عربی و امتناع از رد استقرار یک فلسطین مستقل و مستقل است.
بخش کمتر امیدوارکننده این واقعیت است که نهاد اولیه ای که برای نظارت بر این طرح به ریاست ترامپ و با مشارکت پیشرو تونی بلر، نخست وزیر سابق بریتانیا تشکیل می شود، بسیار شبیه یک دولت استعماری قدیمی است که مشارکت فلسطینی ها در آن به حداقل رسیده است.
برخی استدلال خواهند کرد که با توجه به عدم اعتماد بین اسرائیل و فلسطینی ها، این اولین گام اجتناب ناپذیر است. این ممکن است درست باشد، اما همچنان حرکت سریع به سمت یک شکل بسیار کمتر استعماری از حکومت بسیار حیاتی خواهد بود.
مهم ترین وظیفه بلر، با توجه به نقش محوری خود در طراحی این طرح، یافتن راهی به سوی یک شکل حکومتی مستقل تر، مشارکتی تر و پایدارتر خواهد بود که با سرعت کافی از تکرار خشونت، چه در غزه و چه در کرانه باختری جلوگیری کند.
صداهای تعیین کننده در این روند دوباره کشورهای خلیج خواهند بود. آنها اعلام کرده اند که نمی توانند از هیچ توافقی حمایت کنند که شامل مسیری مناسب به سوی یک کشور مستقل فلسطینی نباشد، مسیری که تاکنون اسرائیل آن را رد کرده است. عربستان سعودی، امارات متحده عربی و دیگران اکنون باید نشان دهند که منظورشان این است.
بیل اموت سردبیر سابق اکونومیست است. این قطعه، اصل انگلیسی مقاله ای است که به زبان ایتالیایی توسط La Stampa منتشر شده است، برای اولین بار در خبرنامه Substack او ظاهر شد. دیدگاه جهانی بیل اموت.