روزی در یک شهر قدیمی و زیبا، زنی جوان به نام لیلیا زندگی میکرد. او از خانوادهای بسیار فقیر بود، اما دلش پر از آرزوهای بزرگ بود. لیلیا همواره به دنبال یافتن راهی برای فرار از فقر و تبدیل شدن به یک شاهزاده بود.
یک روز، لیلیا به یک برگمان جادویی برخورد کرد. این برگمان به ویژگیهای معجزهآسا و اسرار آمیز پر از راز و رمز بود. لیلیا با خود گفت: “شاید این برگمان میتواند آرزوهایم را برآورده کند.”
با شور و هیجان، لیلیا برگمان را با خود به خانه برد و شروع به انجام طلسمهای جادویی کرد. هر شب او برای برآورده شدن آرزوهایش از برگمان شکایت میکرد و در پیش آن نشسته میماند.
اما آیا برگمان واقعاً قدرتی دارد که آرزوهای لیلیا را برآورده کند؟ آیا لیلیا متوجه خطراتی است که این طلسمهای جادویی میتواند برای او ایجاد کند؟
با ما در مرشدی همراه شوید و ببینید که لیلیا به دنبال آرزوهایش چه ماجراهایی را تجربه خواهد کرد و آیا او میتواند از این ماجراها به سالمتی خارج شود یا خیر.
تصویر بالا تزئینی است.