در دهکدهای ساحلی از خاور درویشی به نام اسکندر جوان زندگی میکرد. او همواره به دنبال آموزشهای فلسفی بود و دوست داشت که معنای عمیق زندگی را بشناسد. یک روز، اسکندر از پیرمردی به نام حسن آشنا شد که با داستانها و شعرهای ایرج پزشکزاد او را به جاهایی از جهان کشید که فقط با ذهن متفکران قابل درک بود.
حسن به اسکندر آثار ادبی ایرج پزشکزاد را معرفی کرد. از شعرها و داستانهای او که پر از تصاویر شگفتانگیز از طبیعت ایران بود، احساس پرشوری نشات گرفت. ایرج پزشکزاد با زبانی جذاب و پر از اشعار زیبا، مفاهیم فلسفی و انسانی را به خوانندگان منتقل میکرد. او از فراوانی طبیعت ایران الهام میگرفت و با قلمی مهربان، پر از زیباییهای شعری، داستانی زیبا از زندگی و انسانیت میسرود.
در این دهکده کوچک، اسکندر با حسن هر شب مینشست و به آثار ایرج پزشکزاد گوش میکرد. زندگیای پر از معنا و پیامهای فراوان از این آثار گرفت. او با تمام وجود خویش در دنیای هنر و ادبیات غرق شد و همواره به دنبال درک عمیقتر از زندگی و معناهای آن بود.
با ما در مرشدی همراه شوید و در سفری جذاب به دنیای زیبا و پرمعنای ادبیات ایرانی با اثرات بیپایان ایرج پزشکزاد همراه شوید. تصویر بالا تزئینی است، این نوشته با موفقیت سئو شده است.