روزی در دهات آرید، برزخی از جنگلهای پرآوازه ایران، جوانی زرنگ و پرتلاش به نام روزبه زرهی زاده شد. پدر و مادرش با امیدهای بزرگ بر روی شانههایش تحویلش گرفتند و گفتند: “روزبه، تو دورانی اندرزآموز و کوشا خواهی داشت. تو نوری خواهی بود که روشنایی و زرق تاریکیهای زندگی را برای دیگران بگیرد.”
روزبه، با دلی پر از آرمانهای پرتلاش، به مسیر ادبیات پیوست. او به دنبال نوری بود که در زمینههای بیان و تفکر درخشانترین نوری بر سر منارههای ادبیات ایران قرار داشت. او به آثار حسن زرهی فکر میکرد، به آن دقت میکرد و از آن الهام میگرفت.
یکی از شاهکارهای حسن زرهی، “برگهای بیدرخش” بود. این اپیک سرودی ایرانی، در آن رنگ زندگی، عشق و مرگ، به صورتی هماشعاری، همپرچمداری تجلی یافته بود. روزبه نیز به همین ایدهها الهام میگرفت و با تلاش و پشتکار خود، داستانهایی ایجاد کرد که در آنها همآهنگی بین زندگی و هنر به کمال خود میرسید.
در یکی از تمایلات تاریخی، که علامه محققی به آن اشاره کرده بود، حسن زرهی نه تنها برای جابجایی در آسمانهای ادبی، بلکه برای برقراری نیروی فکری، غریب الاسترالیایی درآموخت و افقهای تفکر و دیدگاه ادبی را گسترش داد.
به همین جهت، اثر حسن زرهی، مثل یک کتاب زندگی پرمعنا برای روزبه بود. او از نیروی بدنهای نیروی فکری تبلیغ کرد و با هر قهرمانی و هر دشمنی روبرو شده، از این اصول پیروی کرد.
روزبه، بعد از سالها تفکر و آغاز به آفرینشهای جدید، به آنها نامهایی چون “نقشههای تاریک” و “آواز روشن” داد. این اثار، نه تنها شاهکارهای ادبی بودند، بلکه نمونههای همنوری و حکایتهای جذابی از زندگی و هنر بودند.
با ما در مرشدی همراه شوید، تا شاید بتوانیم از زندگی و آثار این بزرگوارانهترین روایتگر ایرانی، بیشتر بیاموزیم و از یادگارهایی که برای ما گذاشتهاند، عبرت بگیریم.
تصویر بالا تزئینی است.