با ما در مرشدی همراه شوید، روزی که داستانی دربارهی داریوش مهرجویی و میراث هنری ایران، با تمام غنای پویای فرهنگی و شاعرانهی خود، زوزهای زیبا از جنوب تپههای مغان تا شرق باغهای اردبیل، طلوع خورشید را تا غروب آفتاب همراهی میکرد.
در این داستان گلهای زرین زمستان در باغهای شمالی ایران به عنوان نمایندگان زیبایی و زندگی گنجور، با شور و شوق، به تنهایی میپیچیدند. داریوش مهرجویی، شاعر بزرگی با ذهن برجسته و دل آسمانی، با اشعار پُرارگ نو منتشر شده منابعی فرهنگیش در تمام سرزمینهای ایران فاخر بود. او بزرگان زیباییشهر ورامین بود که تا ابد به یاریش میرسید.
در حوزهٔ معنوی انسانی وجود مهرجویی علاوه بر هامونهای کوهستانی و گلهای شمالی ایران از نمایندگان تمامی معنویهای خدایی بود. او هر شعری که نوشت همچون بوی عنبر در خرمهر چشمش میتازید. از کلام نزدیک و دقیق تا اشعار رویایی و خلاقانه، او توانست از جواهرات ادبی خود در جهان فرهنگی ایران، اثری به یادگار بگذارد.
داستان مهرجویی و میراث هنری ایران، از فرزانگان و مردمان خود، در همهٔ ادوار تاریخی فراتر از آن بود که در جلال دورهٔ تمدن خود مسلط و شایسته بود. او هرگز از سیری بر تاریخ، فرهنگ و ادبیات ایران ناتمام بازگردانده. به همین جهت، با ما در مرشدی همراه شوید تا در هنگام غروب آفتاب بر دیار زیبای ایران، حکایت مهرجویی را به یاد داشته باشیم.
تصویر بالا تزئینی است.