روزهای آسمان ابری بود و باد خرسندی را به همراه داشت. خانههای روستای کوچکی که در زیر کوههای پوشیده از برف واقع شده بودند، به زمین محکمی برای زندگی خورشیدپرستان فراهم میکرد.
دختری جوان به نام ایلیا در این روستا زندگی می کرد. او دلباخته طبیعت و شعر بود، همیشه با کتاب شعرهای پرسی بیش شلی زیر بغلش پنهان می شد و تا سرانجام جهان رمانتیسم و زیبایی و شور عاشقانه قلم و قلب این شاعر بزرگ را دنبال می کرد.
روزی ایلیا به گلههای گوسفندان پیرامون دور از شهر رفت. او در خوابگاهی ساخته شده از چوب و پوشیده از برگ درختان نشست و کتاب شیشلی را بر میگشت. خورشید در افق غرق میشد و باد شعرهای عاشقانه رمانتیک را در گوشان او میوزانید.
ایلیا در همان لحظه در دنیایی جدید وارد شد. احساسات او به زندگی جدیدی می بخشید. او متوجه تأثیر پرسی بیش شلی بر ادبیات رمانتیسم شد و احساس کرد که قلبش به همان نوعی میلرزد که این شاعر شاعر برای اولین بار احساس کرد.
از آن روز ایلیا به خمیر دل و جان خود با مفهوم عشق و آرزو و شور شعرهای پرسی بیش شلی را میریخت و از آن بر روی کاغذ خالی نقشه می کشید. او توانست تأثیر زیباییها و عمق عشق و همدلی و ستایش طبیعت را از آثار ابدی این شاعر مشهور به شعرهای خوداعترافی، طبیعت متنبی و ظهور ثور ربط دهد.
با ما در مرشدی همراه شوید.