اینجا دوباره می رویم. پرزیدنت ترامپ از برنامه 21 امتیازی خود برای پایان دادن به جنگ غزه رونمایی کرده است ، با آتش بس فوری ، گروگان در طی 48 ساعت و به طور طبیعی “مسیر” به یک کشور فلسطین.
ترامپ در کنار بنیامین نتانیاهو در کاخ سفید ایستاده بود ، ترامپ اعلام کرد که ما “فراتر از نزدیکی” برای پایان دادن به جنگ هستیم و آن را “روز تاریخی برای صلح” خواندیم.
اگر این به نظر می رسد آشنا است ، باید. ما قبلاً در این جاده قرار گرفته ایم-با توافق نامه اسلو ، نقشه راه ، کنفرانس آناپولیس و “معامله قرن” خود ترامپ.
هر بار ، روسای جمهور آمریكا معتقد بودند كه ترکیب مناسب هویج و چوب ، با حمایت كافی از اعتبار ریاست جمهوری و ائتلاف منطقه ای ، می تواند آنچه را كه اساساً یك درگیری سرزمینی و ملی است ، حل كند.
مظنونین معمول
تصمیم ترامپ برای ارائه برنامه خود به رهبران عربستان سعودی ، قطر ، مصر ، مصر ، جردن ، ترکیه ، اندونزی و پاکستان منعکس کننده یک فانتزی آشنا واشنگتن است: این که کشورهای عرب و مسلمان بینش آمریکایی را برای صلح اسرائیل و فلسطین به اشتراک می گذارند و هم تمایل و هم توانایی آن را برای تحمیل آن به طرفین دارند. واقعیت پیچیده تر است.
این بازیگران منطقه ای منافع خاص خود را دارند که به ندرت کاملاً با اهداف آمریکایی هماهنگ است. کشورهای خلیج فارس می خواهند با اسرائیل عادی سازی کنند ، اما به لحاظ شرایط و جدول زمانی خودشان.
اردوغان ترکیه باید اعتبار خود را به عنوان قهرمان علت فلسطین برای مصرف سیاسی داخلی حفظ کند. مصر و اردن می خواهند در مرزهای خود ثبات داشته باشند اما اشتهای کمی به دلیل مسئولیت مسئولیت حاکمیت غزه و به دلایل خوب نشان داده اند.
مشکل حماس
طبق گزارش ها ، این طرح خواستار “حاکمیت پس از هاما” از غزه است ، اما این به طور اتفاقی آنچه را که باید نشان داده شود فرض می کند: اینکه حماس می تواند از نظر نظامی شکست خورده و از نظر سیاسی از بین برود.
پس از گذشت نزدیک به یک سال از عملیات فشرده نظامی اسرائیل ، حماس همچنان در بافت اجتماعی غزه جاسازی شده و توانایی های نظامی قابل توجهی را حفظ می کند. حتی اگر ساختار رهبری سازمان تخریب شود ، شبکه های ایدئولوژی و مقاومت آن را نشان می دهد ، زیرا یک برنامه صلح چنین می گوید.
علاوه بر این ، اگر حماس به نوعی از قدرت خارج شود ، چه کسی جایگزین آن می شود؟ اقتدار فلسطین ، که دارای حداقل مشروعیت در بین غزه ها است و توسط بسیاری از اسرائیلی ها به عنوان ناتوان از حفظ امنیت تلقی می شود؟
یک نیروی بین المللی که هیچ کشوری مشتاق آن نیست؟ ائتلافی از کشورهای عربی که به طور مداوم از سیاست فلسطین پلیس خودداری کرده اند؟ به نظر می رسد این طرح بر این سؤالات ناخوشایند براق است.
میراژ دو کشور
شاید مهمتر از همه ، این طرح “درب را برای یک کشور فلسطین” ترک می کند. این فرمول هیچ کس را برآورده نمی کند.
این برای دولت فعلی اسرائیل بسیار زیاد است ، که شامل وزیران با عقیدتی با دولت بودن فلسطین است ، و برای فلسطینی هایی که وعده های مبهم در مورد مسیرهای دولتی را برای ده ها سال شنیده اند و در حالی که تماشای شهرک ها گسترش می یابد و چشم اندازهای سرزمینی آنها کم می شود ، بسیار اندک است.
راه حل دو کشور ، هنگامی که چارچوب اجماع برای صلح اسرائیل و فلسطین ، به طور فزاینده ای از واقعیت های موجود در زمین جدا شود.
شرکت تسویه حساب در کرانه باختری ، تکه تکه شدن سیاسی رهبری فلسطین ، رادیکال شدن از هر دو طرف و عدم وجود اعتماد متقابل ، شرایطی را ایجاد کرده است که یک کشور فلسطین زنده برای ایجاد در آینده قابل پیش بینی تقریباً غیرممکن است.
تأیید مشتاق نتانیاهو از برنامه ترامپ باید پرچم های قرمز را بالا ببرد. نخست وزیر اسرائیل فعالیت سیاسی خود را به طرز ماهرانه ای مدیریت کرده است تا روند صلح را انجام دهد – به دنبال مشارکت در حالی که هیچ چیز اساسی را تضمین نمی کند.
حمایت وی از برنامه ترامپ احتمالاً محاسبه وی را نشان می دهد كه یا اجرا نمی شود یا اجرای آن می تواند به روش هایی انجام شود كه منافع اسرائیل را بدون نیاز به امتیازات دردناک ارضی یا امنیتی پیش ببرد.
محدودیت های معامله گرایی
رویکرد ترامپ در مورد صلح در خاورمیانه نشان دهنده جهان بینی گسترده تر معاملات وی است: این که هر مشکلی در انتظار برخوردار است اگر فقط بتوانید افراد مناسب را در اتاق با مشوق های مناسب بدست آورید.
اما درگیری اسرائیل و فلسطین یک مذاکره تجاری نیست. این یک مبارزه قرن بر سر زمین ، هویت ، امنیت و آرزوهای ملی است که برنامه های صلح بسیار دقیق تر و جامع تر از این را شکست داده است.
طنز غم انگیز این است که با افزایش انتظارات برای دستیابی به موفقیت که تقریباً مطمئناً تحقق نخواهد یافت ، ابتکار عمل ترامپ ممکن است در نهایت امور را بدتر کند. فرآیندهای صلح ناموفق فقط احزاب را به وضع موجود باز نمی گرداند – آنها بدبینی را عمیق تر می کنند ، اسپویلرهای را جسارت می کنند و تلاش های دیپلماتیک آینده را حتی دشوارتر می کنند.
جنگ غزه رنج های عظیمی ایجاد کرده است و سزاوار توجه جدی بین المللی است. اما این توجه باید در ارزیابی های واقع بینانه از آنچه قابل دستیابی است ، پایه گذاری شود ، نه در این خیال که برنامه مناسب آمریکایی ، که در لحظه مناسب اعلام شده است ، ناگهان یک صلح جامع را باز می کند که باعث شده است تا نسل ها منطقه را از بین ببرد.
ترامپ ممکن است “فراتر از نزدیکی” برای پایان دادن به جنگ باشد ، اما واشنگتن معتقد است که قبلاً بارها به صلح خاورمیانه نزدیک بود. تا زمانی که سیاستگذاران آمریکایی دروس شکست های گذشته را درونی کنند و جاه طلبی های متوسط تری را اتخاذ کنند ، ما به احتمال زیاد شاهد هستیم که این چرخه خود را تکرار کند – با نتایج قابل پیش بینی ناامید کننده.
لئون هادر یک تحلیلگر سیاست خارجی و نویسنده “Sandstorm: شکست سیاست در خاورمیانه” است.