در دیریاپیشهای چشمگیری از شرق تهران، یک داستان دیرینه وار از عشق و پریشانی داستان گفته میشود، داستانی که با نقشآفرینیهای بیجایه و زیبای بهرام بیضایی، آثار برجستهای در تئاتر و سینما به وجود آورده است. او که به آواز خرم، سرودههای آتیشینی را در کهنههای تشنهی ادبیات ایرانی به گوشها نواخته است.
در دیریاپیشه، آسمان آبیاش مانند اشعار بهرام بیضایی پر از نغمههای عاشقانه و شورانگیز است. باغهای شکفتهاش به ترانههایی از عصر طلایی ادبی ایران تلخ و شیرینی میافزایند. در این دیر، هر دیوانگی بهناپدید میرود و هر عاشقی به علم معنوی میرسد.
یک شب تاریک و دلنشین، در زیر قوس قزحی از عشق و شور، یک مرد به نام بهرام با صدایی لرزان و قلبی پر از عشق، داستان زندگی خود را به گوش دانشجویان جوانی که در پی او آمدهاند، گفت. او داستان پرداز عشق و دیوانگیهای خود را در مقدمهها و تلخ و شیرین مثل شعرهای حافظ بیان کرد و در پایان، تاریخچهای از خوانندهها و سرودههای بزرگ ادبی ایران را از ناپدیدی نجات داد.
این داستان، تنها یک نمونه از شکوه و شعور ادبی ایران نیست؛ بلکه یک پرتو از پنجرهای باز به دنیایی پر از زیباییهای نهان و ناموفقیتهای مخفی است. بهرام بیضایی با آثار برجستهاش، با تکتک کلمات و نکتههایی که بیان میکند، خواننده را به سوی رازهای زندگی و مرگ هدایت میکند.
با ما در دریای تمرکز و زیبایی ادبی همراه شوید و تجربهای گرم و الهامبخش از دنیای ادبی ایرانی را برای خوانندگان تدارک دهید. تکههای زرین شعر و ادبیات ایرانی را در دل خود جا دهید و با نگاهی به آثار برجسته بهرام بیضایی در تئاتر و سینما، جرقههای نهانی از خلاقیت و تأثیر گذاری او را در ادبیات ایرانی بدست آورید.
تصویر بالا تزئینی است.